ایهان ایهان ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

آیهان شاه قصه پریان

تولد10ماهگیت مبارک عسلم

پرنس زیبایم امروز10ماهه که تورودارم وازاین بابت به خودمیبالم وافتخار میکنم که فرشته ی زیبایی همچون شما مرا* ماما*صدامیزند..آری گلم الان دوروزی میشود که کلمه ی* ماما* را برزبان می آوری ...آیهانم هر روز بیشتر از دیروزها عاشقت میشوم ودوستت دارم چون تنها تویی که مرافقط به خاطر خودم میخواهی وبس.......جوجه ی خوشگلم 10ماهگیت مبارک باشه عزیزدل مامانی* ...
3 تير 1391

نیش چهارمین دندون عسل وشیرین کاریاش

کوشولویه مامانی چهارمین دندونت هم نیش زد ولی ایندفه مث دندونای قبلی اذیت نشدی (خدا روشکر)*عزیزدل مامانی خیلی دردری شدی اصلا دوس نداری توخونه بمونی همش گریه میکنی که بریم گردش...هرروزهم میریم ولی اگه یه کم دیر کنیم شما عصبانی میشی وبا صدای خیلی بلندجیغ میزنی...تازگیاهم صبح ساعت 7بیدارمیشی انگاری میدونی بابایی چه ساعتی میره سرکار تامیخواد لباس بپوشه گریه میکنی که نره ..قربونت بشم من آخه بابایی هم شما رو خیلی دوس داره وقتی هم اونطوری گریه میکنی دلش میگیره وناراحت میشه..خلاصه بعداز کلی بوس کردن وبغلی ازشما جدامیشه ومیره....گل پسرم این روزا خیلی شیطون شدی به همه جا سرک میکشی خصوصا وسایل آشپزخونه که ازدست شما درامان نیستن..از...
24 خرداد 1391

نفس زندگیم رفته مهمونی خونه ی مامان جون ومنوتنهاگذاشته

جیگرطلام امروزعصری قراره سه تاازدوستام تشریف بیارن خونمون برا دیدن شماگل پسر(صنم/فروغ وافسانه "دوستای دانشگاهم هستن)شماهم که طبق معمول اذیت میکردی به مامان جون گفتم بیان دنبالت که بری دردری تاحوصله ات سرنره ومنم به کارام برسم آخه خیال میکردم اگه شماخونه نباشی راحتتر میتونم کار کنم ولی پسرنازم ازوقتی رفتی دلم برات یه ذره شده انگاری یه ماهه ندیدمت هیچ کاری هم نتونستم بکنم دستم به کارنمیره کلی هم گریه کردم هر دیقه به مامانم زنگ میزنم که عسل منوبیارین دلم براش تنگیده...دیگه هیچ وقت ازخودم دورت نمیکنم نفسم.....تایادم نرفته اینم بگم جوجوی خوشملم دو سه روزی میشه که ازلبه های تختت میگیری ونیم خیز وا میستی بعدا مفصل میام واز کارای جدیدت مینویسم...
18 خرداد 1391

گل پسرم دیروز براگردش رفته بودی مهاباد

عسل مامانی دیروز صبح بابایی زنگ زدوگفت که آ ماده بشیم وبریم دنبالش تابریم دردری ماهیگیری ازسدمهاباد ...ماهم که ازخداخوسته زودی قبول کردیم ورفتیم پیش بابایی  تابریم *اول رفتیم مهاباد یه کم خرید کردیم (پوشک براشما)بعد رفتیم سدمهابادولی ماهی نبودآخه قایق توآب بود ماهی هاهم ترسیده بودن وفرار میکردن...بعدرفتیم سدحسنلوکه دوست بابایی تونست یکی بگیره ولی شماوبابایی نتونستی آخه  شما ماشالابه بابایی اجازه نمیدادی"قربونت بشم من ..بعدنفس مامانی خسته شده بودی ولالاکردی...خلاصه خیلی بهت خوش گذشت.....راستی عشقم پنشنبه رفته بودیم پارک قائم شما ازسرسره گرفته بودی وپیاده نمیشدی باصدا بلندفریاد شادی میزدی...
16 خرداد 1391

میلاد مولا علی وروز پدر

تمام لذت عمرم در این است که مولایم امیرالمومنین است ***میلادنوربرهمگان مبارک در روز پدربه کعبه سرباید زد/بربام نجف دوباره پربایدزد /درحسرت بوسه برضریح مولا/صدبوسه به دستان پدرباید زد *روزپدرومیلادباسعادت حضرت علی )ع( آن حضرت مبارک باد...شادی روح بابای مهربون  مامانی هم صلوت ...
15 خرداد 1391

نیش سومین دندون جیگرمامان

آیهان گل پسرمن                                                            آیهان تاج سرمن                                       عسل مامانی امروز سومین دندونت ه...
11 خرداد 1391

دردری

جیگرطلای مامانی امروزعصربا بابایی رفتیم دردری...اولش یه کم خرید کردیم بعدرفتیم پارک شقایق وشماهم طبق معمول ذوق زده شده بودی وازخوشحالیت باهمه دست میدادی میخندیدی وبعدشم به نینی های دیگه دست میزدی ....عسلم انقدر نازوبانمکی همه دورت جمع شده بودن وبوست میکردن شماهم کلی عشوه وناز میکردی***  خلاصه خیلی بهت خوش گذشت ***فرشته کوشولوم الانم اونقدخسته بودی لالا کردی ....
7 خرداد 1391

کارای جدید عسلم

پرنس خوشگلم ازکارای جدیدی که تازگیا یادگرفتی اینکه کامل میتونی غلت بزنی  وخودت دوباره به تنهایی به حالت اول برمیگردی ودیگه اینکه وقتی  میگم آیهانم دست بزن دست میزنی آیهان نای نای کن می رقصی (البته دستاتو به حالت رقص به بالا میبری)وقتی میگم آیهان بای بای کن دستاتو به حالت بای بای تکون میدی ...ووقتی هم میگم آیهان دست بده دست کوشولوتو میاری جلو ودست میدی  وقتی هم میگم آیهان بوس کن صورتتو میاری جلو محکم میچسبونی به صورتم گازم میگیری با اون دندونای موش موشیت  با روروئکتم  کل خونه رو زیر و رو میکنی ... هرجامیرم دنبالم میای برگای همه ی گلهامو با دستت کندی منم از ترست همه ی گلهامو گذاشتم تو بالکن  ...
5 خرداد 1391